اجتماعی

بهاییت در مازندران

بهائیت فرقه‌ای منشعب شده از آیین بابی است. بهائیان این آیین را دین می‌خوانند؛ گر چه این عنوان خود محل مناقشه بوده و حتی از آنان به عنوان «‌فرقه ضاله» یاد می شود. بنیانگذار آیین بهائی، میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله است و این آیین نیز نام خود را از همین لقب گرفته است.

دیانت بهائی با قرائتی درون‌ مذهبی از شیعه امامیه، شکل گرفت. بهائیان معتقدند که بهاءالله جدیدترین فرستاده الهی در سلسله پیامبران پیشین چون ابراهیم، موسی، بودا، زردشت، عیسی مسیح و محمد(ع) است. بهاءالله در سال ۱۲۸۳ هجری قمری این دین جدید را اظهار کرد.

منابع تاریخی زمینه اصلی پیدایش بابیت و در ادامه آن بهائیت را تفکرات شیخیه می دانند که شیخ احمد احسایی و شاگرادنش بنیان نهادند. این تفکرات راه را برای ادعاهای غالیانه و افراطی باب و بهاء آماده کرد. از جمله انحرافاتی که این دو فرقه ایجاد کردند، سوء استفاده از اندیشه مهدویت بود که خود مورد استقبال بخشی از جامعه قرار گرفت.

بهائی‌گری البته به ‌عنوان یک جنبش اجتماعی در ایران پا به عرصه‌ی وجود گذاشت و به‌عنوان حرکتی علیه سنت‌های دینی و اجتماعی حاکم بر جامعه به حیات خویش ادامه داد‌. از نظر اجتماعی، بروز این جنبش در ایران زمانی بود که پس از جنگ‌های ایران و روس به‌ علت افزایش تماس با فرهنگ اروپایی، نوگرایی، افکار بسیاری از متفکران و نیز عوام را به‌ خود مشغول کرده و زمینه برای ظهور حرکت‌های اجتماعی فراهم شده بود‌. در چنین شرایطی، جنبش‌های اصلاحی چندی در ایران شکل گرفتند که از جمله آن می توان به بهائیت اشاره کرد.

البته بابیت و بهائیت، به دلیل تقابل و تعارض ذاتی و بنیادین با اوتوریته و اقتدار (ملی ــ دینی) جامعه ایرانی، در راستای استراتژی استعمار قرار گرفت و از این طریق، احتمال دست داشتن دولت‌های خارجی را در ایجاد یا دست کم پرورش و دوام این فرقه‌ها، تقویت کرد.

میرزا حسینعلی بهاء در آغاز با جديت به تبليغ عقايد علي محمد شيرازي (باب) مي‌پرداخت و البته پس از اعدام او، در نقش پیشکار و نایب برادرش میرزا یحیی که به حانشینی باب برگزیده شد، ایفای نقش کرد. پس از سوء قصد نافرجام بابيان به جان ناصرالدين شاه، عده‌اي از بابيه از جمله ميرزا حسينعلي دستگير و محبوس شدند. وی البته با صرف اموال كلان و وساطت ميرزا آقاخان نوري و كوششهاي كنسول و سفير روسيه از محبس نجات يافت و به بغداد رفت.

در اين دوره چند تن از بابيان ادعا كردند كه ميرزا حسينعلي همان «من يظهره الله‌»‌اند كه باب از ظهور او خبر داده است. ميرزا حسينعلي هم ادعا كرد كه در زندان بر اثر كشف و شهود، مأمور به دعوت به بهائيت است؛ پس به اظهار ادعای خود پرداخت. وی سپس این گونه مدعی شد که از جانب خدا سخن مي‌گويد و حاضر است با علماء مناظره كند. وي نامه‌اي هم به پاپ، پيوس نهم فرستاد و از او حمايت خواست. در اثر این تلاشها، بسياري از بابيه به او پيوستند که البته اختلافات خونینی را در بین بابیان موجب گردید.

گر چه ميرزا حسينعلي در آغاز مي‌كوشيد خود را خارج از دايره اسلام جلوه ندهد، لیکن سخنان وي خود مقدمه‌اي بود براي آن كه اندك‌ اندك ادعای نبوت عامه و نبوت خاصه و در نتیجه اعلان شريعتي نو کند. با اين حال، بعضي از مبلغان و طرفداران او كه گويا توجيه نتايج چنين ادعايي را ناممكن مي‌ديدند، اين ادعا را نوعي تمثيل عرفاني يا كلامي همچون عقيده مسيحيان به حضرت عیسی( ع) قلمداد كرده‌اند.

تحرک جدّی مبلغین بهائی و به تبع آن رشد بهائیت در ایران از دوران سلطنت مظفرالدین‌شاه قاجار آغاز شد و در دوران سلطنت احمدشاه قاجار و رضاشاه پهلوی، که بهائیان از نفوذ و حمایت فراوان در دستگاه دولتی برخوردار بودند، شدت یافت. معهذا، چنان‌که دیدیم، رشد جمعیت بهائیان ایران به‌طور عمده از دهه ۱۳۳۰ ش. آغاز شد. در سال‌های ۱۳۲۶-۱۳۳۰ ش. محفل ملّی بهائیان ایران برنامه خود را برای گسترش بهائیت به مرحله اجراء گذارد و شدت تبلیغات و فعالیت ایشان از اردیبهشت/ رمضان ۱۳۳۴ ش. اعتراض شدید آیت‌الله‌العظمی بروجردی را برانگیخت. بخش قابل توجهی از بهائیان ایران روستائیان فقیری بودند که در روستاهای اربابان و مالکان بهائی زندگی می‌کردند. تعداد قابل توجهی از این‌گونه روستاها در سراسر ایران وجود داشت که یا ملک بهائیان ثروتمند بود یا از موقوفات بهائی. فلذا این مساله خود در گروش مردم بدین آئین موثر بود.

مازندران در عصر پهلوی (۱۳۰۴-۱۳۵۷ش) از مراکز متراکم جمعیتی بهائیان بود. علاوه بر شهرهای ساری و بارفروش (بابل)، که در اواخر سده نوزدهم و اوایل سده بیستم میلادی مأوای گروهی از متنفذان و ثروتمندان بهائی بود (مانند اعضای خاندان‌های کلبادی و درخشان و مقدس در ساری و خاندان شریعتمدار در بابل)، از مراکز بهائی‌نشین منطقه فوق باید به شهرها و روستاهای زیر اشاره کرد: آمل، ارطی، ایول، بابلسر، بهنمیر، چال زمین، درزیکلا، روشندان، ضیاء گلده، عرب خیل، علی‌آباد (شاهی)، فریدون کنار، کفشگرکلا و ماه فروزک. در تمامی این روستاها محفل روحانی دایر بود. در این میان روستاهای درزیکلا و کفشگرکلا (از توابع علی‌آباد) چنان انباشته از جمعیت بهائی بودند که به «قراء بابی» شهرت داشتند. در سال ۱۳۲۹ جمعیت کفشگرکلا ۱۶۰۰ نفر گزارش شده است. روستای ماهفروزک (ماهفروجک) در تاریخ بهائیت از اهمیت فراوان برخوردار بود و از آن با ‌عنوان «روستای مبارکه» یاد می‌شد. مقبره برخی بهائیان نامدار در این روستا واقع است. از مشاهیر بهائیان این روستا باید به ملاعلیجان ماهفروزکی ملقب به «علی اعلی» اشاره کرد. در سال ۱۳۲۹ سکنه این روستا ۵۶۰ نفر ذکر شده است. محل تراکم بهائیان در مازندران از ساری به سمت گرگان (جزو جغرافیای مازندران در عصر پهلوی) امتداد می‌یافت. از سرشناس‌ترین خانواده‌های بهائی گرگان باید به خانواده‌های ابتهاج (از نسل ابراهیم خان ابتهاج‌الملک گرگانی) و سرخوش (از نسل میرزا یحیی خان سرخوش) اشاره کرد. در بسیاری از شهرها و روستاهای گرگان، از جمله گرگان، گنبد کاووس، بندر گز، مینودشت، کورون کفتر، کلاله، کالیکش، قونیلی، قریه بدیع، قره قاج، قره شو، قرق، فاضل آباد، شیرآباد، رامیان، خوشه، خان ببین، جلالیه، پیچک محله، پهلوی دژ، بشمک شاه پسند، باجگیر، رحمت آباد و غیره بهائیان حضور داشتند. ر
رشد بهائی گری در دوران هویدادر سال ۱۳۴۵، در اوایل صدارت امیرعباس هویدا- که به یک خاندان سرشناس بهایی تعلق داشت- ایران به ۲۴ «قسمت امری» تقسیم می‌شد. هر قسمت امری دارای مرکزی بود که محفل آن به «محفل روحانی مرکز قسمت امری» موسوم بود. آنچه در این فهرست حائز اهمیت است تراکم جمعیت بهائیان در برخی مناطق است که تأسیس یک مرکز امری مستقل را ضروری ساخته بود. مهم‌ترین این مناطق فارس و مازندران بود. در فارس سه مرکز امری دائر بود (شیراز، آباده، نی‌ریز) و در مازندران سه مرکز امری (ساری، بابل و گرگان). ضمنا در سال ۱۳۴۹ تعداد مراکز قسمت امری ایران به ۶۷ مرکز رسید و در «نقشه پنج ساله»، که به اواخر دوران سلطنت پهلوی تعلق دارد، باید تعداد محافل محلی ایران به ۱۱۰۰ محفل می‌رسید.